بدون عنوان
تاریخ ٢/٣/٩١
امروز ازمایش چهار نوبته برای دیابتم داشتم .از ساعت ٦ صبح تا ١٠ هر یک ساعت یک بار با بابایی رفتیم و ازمایش خون دادم.
خیلی سخت بود ,هنوز نیومده باید بر می گشتیم و می رفتیم.
ولی همه این سختی ها رو به جون می خرم که تو سالم باشی.
کی بشه این روزها بگذره و تو به دنیا بیایی و نتیجه همه این سختی ها رو به اغوش بکشم.اینکه توی بغلم لمست کنم و تو را ببویم.
در ارزوی این چنین لحظه ای, لحظه شماری میکنم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی