اوااوا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

هدیه اسمانی’اوای دلنشین زندگی,

روز موعود

تولدت مبارک باد                                   ای عاشقانه ترین شعر فصل خجسته میلادت                                    جشن تمامی اخترهاست جشن درخت و سبزه و دریاست                        ...
14 آذر 1391

پایان انتظار ها

٢٧ شنبه دوباره برای معاینه و نوار قلب رفتم. نوار قلبت خیلی بد بود.یه افت شدید داشت .دکتر هم گفت که دیگه خیلی ریسکه که بخواهیم بچه رو نگه داریم. برای فردا برام نامه نوشت تا بستری بشم و تو رو به دنیا بیاریم. از یه طرف خوشحال بودم و از طرف دیگه خیلی نگران. خوشحال از اینکه تو به دنیا میایی و انتظار ها به پایان رسید و نگران از بابت رها، سلامتی تو ..... دعا میکنم که سالم از هم جدا بشیم و با سلامتی برگردیم خونه پیش بابایی و رهایی.
14 آذر 1391

باز هم سونو

٢٠ ابان دوباره سونو داشتم . دکتر گفت برای اینکه ببینیم اب دور بچه به خاطر دیابت کم نشده باشه باید یه سونو انجام بدی. بعد از انجام ششمین و اخرین سونو دکتر سونو گرافی گفت که همه چیز خوبه و طبیعیه. خدا رو شکر بابت همه چیز. جواب سونو رو که نشون دکتر خودم دادم دوباره گفت که برو تا هفته دیگه ولی مواظب حرکتهای بچه باش. ای خدا خسته شدم. کاش زود میگذشت.هم بارداری و هم این استرس ها .  
14 آذر 1391

چهارمین نوار قلب

امروز 10 ابان بود. صبح زود از خواب بیدار شدیم و اول رهایی رو بردیم خونه مامان جون.الهی بگردم بچه ام مثل غریبها بود . با بابایی رفتیم بیمارستان تا نوار بگیریم.خیلی استرس داشتم.مامانی هم که هنوز نیومده ،خیلی تنهام. امروز وقتی رفتیم بیمارستان ،بابا رو داخل بخش زنان راه ندادند،من هم تنها رفتم.همه اونجا یه همراهی داشتند ولی من..... اگه قرار بود همین جور تنها برم اتاق عمل خیلی سختم بود .ولی خدا رو شکر دکتر گفت که دوباره نوارت خوبه و برو خونه. نمی دونی دنیا رو بهم دادن.از اینکه تنها نبودم .از اینکه خدا باهام بود .از اینکه ...... خیلی دوستت دارم.  
14 آذر 1391

nst سوم

٩ابان دوباره برای نوار قلب رفتم و دوباره افت ضربان قلب داشتی.دوباره دکتر گفت که خیلی خطرناکه و باید فردا بیایی بیمارستان و یک نوار دیگه ازت بردارم تا ببینم چه جوریه.وسایلت رو هم بیار که شاید قرار باشه بستری بشی برای عمل .   امروز 37 هفته ام تمام شد و نسبت به هفته گذشته خیلی بهتره  و تو یک هفته بیشتر رشد کردی. ولی باز هم خیلی نگرانتم. فقط دعا میکنم سالم باشی.  
14 آذر 1391

nst دوم

امشب 3ابان 91 . با بابایی و رهایی رفتیم تا نوار قلب دومم را بگیرم.قرار بود اگر که افت ضربان داشته باشی دکتر تو رو زودتر از موعد به دنیا بیاره. اگر این اتفاق می افتاد باید تو رو زیر دستگاه میخوابوندن.من که اصلا تحملش رو نداشتم. ولی خدا رو شکر همه چیز خوب بود و به خیر گذشت.با این حال امپول های بتازون که برای باز شدن ریه ها ست رو زدم. حالا تا هفته دیگه باید صبر کنیم تا ببینیم نوار قلب بعدی چه نتیجه ای داره. تا هفته دیگه هر روز هزار روز میگذره.کاش تموم می شد.  
14 آذر 1391

اولین nst

از تاریخ 2ابان 91 ,که همزمان با تاریخ تولد خودم هم بود nst یا همون نوار قلب گرفتن ها شروع شد. چون دیابت بارداری داشتم دکتر می گفت باید هر هفته بیایی و ضربان قلب بچه رو کنترل کنیم. اولین نوار قلب رو گرفتم و نشون دکتر دادم. گفت که افت ضربان داره.باید فردا شب هم بیایی و بگیری . البته من دلم روشنه.ان شا,ا... که چیزی نیست و تو سالمی. دلم میخواد این روزها زودتر بگذره. زود بیا.  
14 آذر 1391

اولین حرکت و بابایی

امروز یه روز جمعه اروم بود.١٧/٦/٩١.صبح که من وبابایی از خواب بیدار شدیم ,جلوی تلویزیون نشسته بودیم و داشتیم صبحانه می خوردیم که یه دفعه ای شما شروع به ابراز وجود کردی و شروع کردی به تکون خوردن. بابایی که دفعه اولش بود تکون های تو رو می دید همچین ذوق کرده بود که نگو. می گفت حسم به نی نیم چند برابر شده .خلاصه انقدر قربون و صدقه ات رفت که من داشت کم کم حسودیم می شد. رهایی ام که بالا توی اتاقش خواب بود و داشت خوابهای ناز می دید .و الا بابا جرات این کارها رو نداشت. الهی که هر دو تا تون سالم باشین و یار و یاور هم .   ...
7 آبان 1391

دخمل مامان ‘ ناز مامان

١٢/٥/٩١ بالاخره انتظار به پایان رسید . امروز با بابایی رفتیم و سونو انجام دادم. بعد از چند ماه بالاخره فهمیدیم که جنسیتت چیه. دکتر بهم گفت که  دخمل دارم. خیلی خوشحال شدم که خدا لطف کرده و یه دخمل دیگه بهم داده.البته بیشتر به خاطر رهایی ,که خواهر دار شده و تنها نیست. من خودم تنهایی رو تجربه کردم ,نمی خواستم دخملم دیگه تنها باشه. خدا رو هزار مرتبه شکر. هنوز تا اومدنت ٥/٣ ماه مونده.وای که چقدر سخته و دیر میگذره. توی این روزا فقط از خدا می خوام که تو سالم بدنیا بیایی.   ...
7 آبان 1391